جدول جو
جدول جو

معنی ابومحمد حامد - جستجوی لغت در جدول جو

ابومحمد حامد
(مِ)
ابن محمد بن حکم بن عبدالرحمن، مکنی به ابومحمد. وی از محمد بن منصور روایت دارد و محمد بن مخلد از او روایت کند. (تاریخ بغداد ج 8 ص 168)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن محمد بن موسی بن العباس، مکنی به ابومحمد. ابن جوزی در منتظم ذکر او آورده است و گوید: او توجه بامراخبار و تواریخ داشت و تولیت حسبۀ سوق الرقیق می کرد. ابن جوزی از وی روایت کرده است. وفات احمد در محرم سال 324 ه. ق. بوده است. (معجم الأدباء ج 2 ص 66)
لغت نامه دهخدا
راشد. محدث است. او از قیس بن عبایه و از او ابن المبارک روایت کند
لغت نامه دهخدا
(حِ)
عبدبن کاسب مکنی به ابومحمد. از بخلاء معروف است که داستانهائی از وی در البخلاء جاحظ آمده است. وی کاتب مونس و کاتب داود بن داود بوده. جاحظ در حق وی گوید: ’کان ابخل من برٔالله و اطیب من برٔالله ’ وی به بخیلی خود اعتراف داشت و بدان افتخار میکرد و از بخل دفاع مینمود. خانوادۀ خودرا در کوفه گذارده بود و سالی یک بار آذوقۀ ایشان را میرساند. (از البخلاء جاحظ ص 47-54) (عیون الاخبار ج 2 ص 33 و ج 3 ص 250) در داستانهای وی اصطلاحات مربوط به خوراکیها که بیشتر معرب از فارسی است دیده میشود
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ حَمْ مَ)
حدّاد. یکی از شیوخ تصوف. مرید شیخ ابوحفص حدّاد. وی از مردم گویان نیشابور و مولد او به سال 300 و وفات در 375 هجری قمری بود. رجوع به نامۀ دانشوران ج 4 ص 83 شود
لغت نامه دهخدا